کارنکارن، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

دفتر خاطرات کارن

اولین مسافرت کارن

امروز 1390/11/11عزیزم روز اولین مسافرتت بود صبح دوشنبه آمادت کردم که بریم مشهد فقط دعامیکردم که مریض نشی خداروشکر وقتی رفتیم مشهد هواگرمتر شد وقتی هم که برگشتیم برف و بارون شروع شد ولی چون تو رو ازخونه بیرون نبردیم مریض نشدی
18 بهمن 1390

4ماهگی کارن

عزیزم تو 4ماهگیت هر چی میبینی میگیریو نزدیک دهنت میبری جغجغتو میگیریو تکونش میدی وقتی پتو تو میبینی میگم بریم ددری دست و پا میزنیو خوشحال میشی شب که میشه گریه میکنی که ببرمت بیرون وقتی میریم ساکت میشی آب سیب که میدم بخوری کلی ذوق میکنی وقتی میگم بیا شیربخور سرتو طرف من خم میکنی بعضی وقتا بدون این که من بخوابونمت خودت به خواب میری وزنت شده ٧/٣٠٠ چون ٣بار تو این ماه مریض شدی زیاد وزن اضافه نکردی وقتی صدای نون خشکی رو میشنوی حتی اگر خوابم باشی بیدارمیشی گریه میکنی با زبونت صدا در میاری وقتی میخندی جیغ میزنی ...
3 بهمن 1390

واکسن 4ماهگی

امروز1390/10/25 صبح امادت کردم باخاله نفیسه بردیمت بهداشت بعد اینکه وزن و قدت وگرفتن خاله نفیسه تورو برد واکسنتو زد چون من دلم نیومد تورو ببرم بعد که اومدیم خونه پاهاتو کمپرس کردم و داروهاتو دادم ولی تا فرداش گریه میکردی همش بغلت میکردم حتی شب به خاطر این که تب نکنی بیدار بودم وزنت 7500       قدت 63 ...
3 بهمن 1390
1